تفکیک مدیریت سیاسی از مدیریت دینی
در پاسخ به پرسش فوق اگر ما بپذیریم که دین از سیاست جدا نیست و دین باید در همه امور رعایت شود و محور باشد , نمی توانیم به جدا بودن اداره کنندگان دین و اداره کنندگان سیاست با این استدلال که درحیطه سیاست گاهی اعمالی انجام می شود که دین و دینداری را زیر سوال می برد , معتقد باشیم و بین این دو تناقض است . زیرا معنای جدا نبودن دین از سیاست و توجه به دین و رعایت آن در تمامی امور , آن است که سیاست وسازمان آن بر اساس و محور دین شکل می گیرد و چنین سیاستی نمی تواند دین و دینداری را زیر سوال ببرد و با آن منافات داشته باشد. سیاستی با دین ودینداری منافات داشته و سازگاری ندارد که بر پایه دین و مبانی دینی استوار نباشد و البته چنین سیاستی از منظر دین قابل پذیرش نمی باشد زیرا در آن دین رعایت نشده و محور نمی باشد . به عبارت دیگر معنای جدا نبودن دین اسلام از سیاست آن است که دین تنها به مسائل عبادی و فردی نپرداخته بلکه به امور اجتماعی نیز توجه دارد و جامعیت دین اسلام و کامل بودن آن اقتضا می کند که در کنار توجه به مسائل فردی و عبادی به مسائل اجتماعی نیز توجه داشته باشد و قلمرو دین تمامی ابعاد زندگی انسان را دربر بگیرد . بر این اساس« دین , موعظه و نصیحت و تعلیم محض مسائل فردی بدون اجتماعی , و مسائل اخلاقی و اعتقادی بدون سیاسی و نظامی و مانند آن نیست , بلکه احکام اجتماعی و سیاسی نیز دارد ... اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد , اگر حدود و مقررات و قوانین اجتماعی و جامع دارد , این نشان می دهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مساله اخلاق و عرفان و وظیفه فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسان های دیگر نپرداخته است , اگر اسلام راه را به انسان نشان می دهد و در کنارش از او مسئولیت می طلبد , اگر اسلام آمده است تا جلوی همه مکتب های باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را درهم کوبد , چنین انگیزه ای , بدون حکومت و چنین هدفی , بدون سیاست هرگز ممکن نیست .»( جوادی آملی , عبد الله , ولایت فقیه , ولایت فقاهت و عدالت , قم: مرکز نشر اسرا, 1379, ص 73- 76) و سیاستی که بر پایه و اساس دین شکل می گیرد و دین را در تمامی امور رعایت می کند , برخاسته از مبانی و اصول دینی بوده و نمی تواند دین و دستورات آن را نادیده بگیرد . در غیر این صورت چنین سیاستی به دلیل محور قرار ندادن دین و رعایت نکردن آن , قابل اعتبار نیست . اگر ما جامعیت و کامل بودن دین را بپذیریم , پذیرفته ایم که دین در تمامی امور فردی , اجتماعی , سیاسی , اقتصادی , فرهنگی و... برای اداره امور انسانها برنامه ارائه داده است و هیچ شانی از شئون زندگی انسان مورد غفلت قرار نگرفته است . از این رو در بخش های مختلف دین راه و مسیر را روشن نموده است و نیازی به پیمودن روشهایی که با دین سازگاری ندارد , نمی باشد . و فلسفه قرار گرفتن فقیه جامع شرایط در راس حکومت اسلامی در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام آن است که هدایت و رهبری حکومت اسلامی در اختیار فردی قرار بگیرد که علاوه بر صلاحیت های مدیریتی , فقیه و اسلام شناس بوده و با مبانی و اصول اسلام کاملا آشنایی داشته باشد و علاوه بر آن از عدالت و تقوا برخوردار باشد تا حرکت حکومت در چارچوب مبانی و بر اساس اصول اسلامی شکل گرفته و دچار انحراف نگردد . بنابر این با پذیرش جدا نبودن دین از سیاست و پذیرفتن رعایت دین در تمامی امور , پذیرفته ایم که سیاستی که بر این اساس شکل می گیرد , ملزم به رعایت دین و اصول شرعی است و نمی تواند فراتر از آن حرکت نموده و در برخی موارد دین و دینداری را زیر سوال ببرد از این رو بین پذیرش جدا نبودن دین از سیاست و رعایت دین در تمامی امور و جدا انگاشتن اداره کنندگان دین و ادراه کنندگان سیاست منافات و ناسازگاری وجود دارد
میرمیران